مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

یک جفت گوشواره

25 تیر 1402 توسط منم مثل تو

​مشغول پخت و پز بودم که صدایم زد.برگشتم و با عشق نگاهش کردم.

مادر که می‌خواند مرا، تمام جانم را تقدیمش می‌کنم!

دستان کوچکش را روبه رویم گرفت.بوسه ای بر دستانش زدم.می خواهد که چشمانم را ببندم و دستم را باز کنم.خواسته اش را مو به مو انجام می‌دهم.

یک شی کوچک در دستانم می‌گذارد!

می‌دانی چیست؟؟

فکر می‌کردم مثل همیشه احساسش را برایم روی کاغذ رنگ زده است ولی این بار ….

صدایش را با شکوفه های ریز خنده آذین می‌بندد و می‌گوید :حدس بزن چیه!

اجازه می‌گیرم تا لمسش کنم.باورم نمی‌شود ولی برای اینکه بازی اش را خراب نکنم چند باری اشتباه حدس می‌زنم.

دلش به رحم می‌آید ؛ وقتی می‌گوید چشمانت را باز کن.

با باز کردن چشمانم یک قطره اشکِ عجول به پایین می‌غلتد.

یک جفت گوشواره کوچک برایم هدیه خریده است.

می‌دانی تمام پس‌ انداز یک ساله اش را صرف این کار کرده است؟؟؟

اشک هایم پشت سر هم می‌ریزند.پسرم را در آغوش می‌گیرم و تشکر می‌کنم.

_اجازه می‌دهی خودم در گوشت بیندازم؟؟؟

لبخندم را که می‌بیند یادگاری اش را آویزه‌ی گوشم می‌کند.

تمام طلاهایی که برای خرید خانه فروختم یک طرف و این یک جفت گوشواره‌ی کوچک هم یک طرف ‌

#به_قلم_خودم

 نظر دهید »

کوزه‌ی شکسته

24 تیر 1402 توسط منم مثل تو


خلّاق که باشی کوزه‌ی شکسته‌ی زندگی ات را طوری به کار میگیری که یک جهان انگشت به دهان متحیّرت بمانند.
نیازی نیست مثل روز اول شوی!
توکل کن و بر خیز !
جهان منتظر حضور توست!
#به_قلم_خودم

 نظر دهید »

#پارچه های لینن

23 تیر 1402 توسط منم مثل تو


​می‌گیرد از این همه سادگی!!

حداقل تو حرفم را گوش بده و ساده نباش!

می‌دانی درباره‌ی چه حرف می‌زنم؟؟؟؟

مانتوها و شومیزهایی که با پارچه های بافته شده توسط شیطان ، دوخته شده اند!!

بیا نگاهی به این لباس به ظاهر پوشیده و زیبا بینداز!

کمی دقت کنی میفهمی که منظورم تصاویر روی پارچه است!

البته در نگاه اول اشکال هندسی میبینی که به زیبایی در کنار هم نقش بسته اند.

سری به گوگل بزن و علائم شیطان پرستی را سرچ کن !!!

حالا فهمیدی با ما چه می‌کنند ؟؟؟

ندانسته ما را وارد بازی کثیف خود می‌کنند و ما چه ساده بدون هیچ انتظاری شیطان پرسی را ترویج می‌دهیم.

حتی خیلی از فروشگاه های معتبر با مدیریت های مذهبی خود ندانسته کالای آنها را وارد می‌کنند و به این و آن می‌فروشند.

پارچه های لینن به ظاهر خنک و تابستانی ،لباس آتش فردای ما خواهند شد.

#به_قلم_خودم 

#دغدغه_های_جدید

 نظر دهید »

هنوز هم باور نداری؟؟

20 تیر 1402 توسط منم مثل تو

​هنوز هم باور نداری؟

مدتهاست به دنبال مداد رنگی با کیفیت گوگل را جست و جو می‌کنم.از هر کدام از اساتید و صاحب نظری که سوال می‌کنم ،فقط یک اسم را می‌گویند:

فابرکاستل پلی کروم یا کلاسیک و کیفیت پایین تر کرتاکالر 

باز هم دست به دامن گوگل می‌شوم و از فروشگاه های معتبر قیمت می‌گیرم.

تو هم مثل من تعجب می‌کنی از این قیمت های نجومی؟؟؟؟

چرا باید این همه هزینه کنم و تولید کشوری مثل آلمان را بخرم؟؟؟

مگر کشور خودم نمی‌تواند مداد رنگی تولید کند؟؟؟

این بار با کمک گوگل برندهای داخلی را بررسی می‌کنم.مشورت که می‌گیرم می‌گویند تولیدات داخل به درد نمی‌خورد.

هزینه اضافه است.مجبور می‌شوی دوباره محصول خارجی را بخری.

سخنان رهبر عزیزم در گوشم به صدا در می‌آید:

فروش و مصرف کالای خارجی باید به عنوان یک ضد ارزش تلقی شود؛مگر آنجا که مشابه اش نیست.

تولید داخلی یک مسئله مقدس است.

می‌خواهم تولیدات داخلی را امتحان کنم ،موافقی؟

مداد ابرنگی ایرانی سفارش می‌دهم.روز ها را می‌شمارم تا پستچی زنگ خانه‌ی ما را بفشارد.تو هم ذوق داری؟

نتیجه‌ی استفاده از محصول کشورم با صرف هزینه کمتر بسیار راضی کننده است.می‌خواهی نتیجه کار را ببینی؟

به محصولات داخلی اعتماد کن ، ضرر نمی‌کنیم.

لاک‌پشت ایرانی که در آب های خلیج فارس زندگی می‌کند مدل خوبی برای استفاده از مداد رنگی های تولید داخل

#به_قلم_خودم 

#حمایت_از_تولید_داخلی

 نظر دهید »

کوه سرخ

05 تیر 1402 توسط منم مثل تو

​دخترم را می‌خوابانم.باز پرنده‌ی خیالم میل پرواز دارد،پروازش می‌دهم سمت کوهِ سُرخ

از کنار آخرین خانه‌ی روستا می‌گذرم.از پیچ آخر تا آخرین درخت را،دست می‌کشم روی گندم‌زار.قطرات شبنم دستم را نوازش می‌کنند.به دایی پدرم سلام می‌کنم.جوابم را با مهربانی می‌دهد.تا کوه سرخ هنوز مسافت زیادی هست .آن بنفش های ملایم را میبینی؟خار مریم است.

.می‌دانی بوی چه می‌آید؟

کاکوتی است،دوای دل درد،کاش دوای درد دل هم بود.

 سعی کن از راه بیرون نروی ،می‌دانی که اینجا مار و مارمولک و کَلَر(نوعی آفتاب پرست که نیش می‌زند)زیاد است.

آن تک درخت را ببین ،قنات خُفتو آنجاست.باید بیایی تا ماهی هایش را نشانت بدهم.

با دیدن اولین بادام ،لب هایم به خنده شکوفا می‌شود.بیا،راهی نمانده .

کوه سرخ با آن سنگ های عجیبش نزدیک ترین کوه به روستاست. آب شرب روستا از همین جا تأمین می شود.

نفس بکش،دوباره و دوباره .نگذار عطر پونه ها از دستت برود.

بیا تا برایت کمی سماق بچینم .خسته ای ؟

روی تخته سنگ بزرگی می‌نشینم.نقاشی های سنگی را نگاه کن. خیلی هم قدیمی نیست.پدرم می‌گوید دایی اش آن ها را کشیده ؛تقریبا 50 سال پیش.

مثل همیشه کفش هایم را بیرون می‌آورم ، به داخل جوی پا می‌گذارم خنکای آب روحم را تازه می‌کند. پروانه های کوچک آبی ،روی گل‌پونه ها می رقصند. 

آن سیاهی را میبینی ؟

غار کوچکی است که چوپانان در آن استراحت می‌کنند.تا لب چشمه پا برهنه داخل جوب می‌ایم.

کفش هایم را دوباره میپوشم و تا تک درخت بید می‌دوم.می خواهی کمی آب بنوشی؟درست زیر پای چوبی درخت یک چشمه قرار دارد.

روبه روی کوه سرخ گندم زار دیگری هست .دوباره پروانه می‌شوم و در میان گندم زار می‌دوم تا کوه خضر.

صخره بزرگی که سوراخ است. نقش یک دست در دیواره‌ی صخره خودنمایی می‌کند.می‌گویند جای دست حضرت خضر است.مردم آنقدر از این سوراخ کوچک رفت و آمد کرده اند که سنگ هایش آینه شده‌اند؛به همان اندازه صاف و صیقلی.

صدای گریه ی دخترم باعث می‌شود با عجله راه رفته را برگردم.

دلتنگ کوهستانم

#به_قلم_خودم 

#کوپان 

#عکس_تولیدی

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 36
  • 37
  • 38
  • ...
  • 39
  • ...
  • 40
  • 41
  • 42
  • ...
  • 43
  • ...
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس