مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

هل من ناصر ینصرنی؟

08 اردیبهشت 1404 توسط منم مثل تو

​ای یوسف کنعان، ای پنهان ز دیدگان، در این شب هجران، دل‌ها چون یعقوب، در فراقتان خون می‌گریند. جهان در ظلماتِ بی‌عدالتی غرق شده و در این میان، قلبِ ما نه تنها برای دوریِ شما، بلکه برای دردِ ملتی در فلسطین نیز، فشرده می‌شود. آنجا که کودکان، به جای لالایی مادر، صدای بمب و گلوله می‌شنوند و خاک، به جای آغوشِ مادر، پذیرای جسم‌های بی‌جانشان می‌شود.

مولای من، ای وارثِ خونِ حسین، فلسطین، کربلایی دیگر است و غزه، گودالی پر از غم و رنج. هر روز، حنجره‌ای در این سرزمین، “هل من ناصر ینصرنی” سر می‌دهد، اما گوشی برای شنیدن نیست. 

مولای من، ما در این گردابِ فتنه و آشوب، نیازمندِ نورِ هدایت شما هستیم. دل‌هایمان را از زنگارِ گناه پاک کنید و چشم‌هایمان را به جمالِ دل‌آرای خود روشن سازید. ما را از خوابِ غفلت بیدار کنید و به ما توفیق دهید تا در راهِ شما قدم برداریم و برای تعجیل در ظهورتان دعا کنیم.

به امیدِ روزی که پرچمِ پیروزی شما در قدس شریف به اهتزاز درآید و نوایِ “أنا المهدی"تان، دل‌های جهانیان را شادمان سازد.

آمین.

#به_قلم_خودم 

 نظر دهید »

شهری پشت مه اسیر است!

02 اردیبهشت 1404 توسط منم مثل تو

​بخار آب مثل لایه‌ای از مِه، آرام‌آرام شیشه‌ی آینه را می‌پوشاند. مثل یک نقاشی خیال‌انگیز! تصاویر، پشت حریری از مه پنهان شدند و تنها یک صفحه سفید و محو باقی ماند.

مه، قدرتمند و نرم آینه را فتح کرده بود. صدای فردی از پس این مه به گوش می‌رسد. سایه‌ها می‌دوند و این‌بار بعد از صدای انفجار، کودکی می‌گرید. پشت این پرده‌ی نازک، شهری اسیر است. کودکان آواره، خانه‌های ویران، چشمانی پر از ترس و امید. قلبم از درک دردشان، مچاله می‌شود.

نکند امور دنیایی مثل مه، آرام و بی‌صدا روی آینه‌ی انسانیت‌مان بنشید و ما نفهمیم! نکند قلبمان سرد شود! وظیفه ما پاک کردن این حریف قدر، از آینه‌ی دلمان است. شاید اگر آینه انسانیت را این مه ببلعد، دیگر هیچ‌کس تصویر واقعی را نخواهد دید. یادمان بماند ما در مقابل‌ فلسطین مسؤلیم.

#به_قلم_خودم

#فلسطین 

 نظر دهید »

حیف است بهار باشد و تو نباشی!

31 فروردین 1404 توسط منم مثل تو

​به تصویر روبه‌رویم آب می‌پاشم. با دیدن چشمانم، درون آینه، اشک‌هایم مثل قطرات آب روی آینه، با شتاب فرو می‌ریزد. تو که بودی این چشم‌ها این‌قدر غم نداشت. تو که بودی دلم به وسعت آسمان بود، اما حالا به اندازه یک قطره‌ی اشک تنگ است. پنجشنبه نیست ولی دل تنگی که ایام هفته را بلد نیست، نمی‌فهمد که نیستی، نمی‌فهمد که چقدر از خاکت دورم؛ فقط دانه‌دانه می‌شود از چشم‌هایم می‌چکد. بیمارم و دوای دردم شنیدن صدای پر مهرت است. پُر توقع‌تر باشم اشکالی ندارد؟ دیدنت را می‌خواهم؛ تو شفای من بیماری! 

بهاری که تو را کم دارد، حیف نیست؟ حیف نیست که نباشی و جوشیدن چشمه‌ها را نبینی. شکوفه‌های صورتی ارجن‌ها هنوز بی‌تاب نگاهت هستند. عطر تلخ‌ گل‌های آلو فضای کوچه را پر کرده است، نمی‌آیی؟ تا برف سرِ کوهِ سردآب، آب نشده برگردد. مگر دلت برای شنیدن صدای کبک‌ها تنگ نبود؟ الان از هر طرف دشت صدایشان می‌آید. به‌خدا که حیف است بهار باشد و تو نباشی!

#به_قلم_خودم 

#دلتنگ_نوشت

 نظر دهید »

زرنگی‌های دینی

30 فروردین 1404 توسط منم مثل تو

​یار عزیز، لحظات شب و روز در گذرند و ما غرق در تکاپو. اما آیا لحظه‌ای درنگ کرده‌ای تا ببینی آن دو همراه همیشگی‌ات، آن دو فرشته‌ی موکل، چه می‌نویسند؟ زندگانی ما مملو از افعال بی‌رنگ و بی‌خاصیتی است که نه گناهند و نه ثواب؛ خوردن، خفتن، قدم زدن… اما هوشیار باش! کیمیا در دستان توست. می‌توانی همین اعمال ظاهراً خنثی را به گنجینه‌ای از ثواب مبدل سازی.

راز این تحول، در خلوص نیت نهفته است. هرگاه انگیزه‌ات الهی باشد، هر عمل مباح، همچون اکسیری، مس وجودت را به طلای ناب بدل می‌کند.

تصور کن، قصد خواب داری؛ وضو بگیر و با نیتی پاک، برای برخاستن به نماز شب، به بستر برو. گویی تمام شب را به فرشته‌ی سمت راستت دیکته کرده‌ای تا ثواب بنویسد.

یا در ماه، سه روز را به روزه اختصاص ده، تا پاداش یک سال روزه‌داری برایت ثبت شود.

آری، با این نگاه، می‌توانی تمام افعال مباح را به وسیله‌ای برای آبادانی سرای آخرتت تبدیل کنی. هر لحظه، فرصتی است برای بنای قصری در بهشت. قدر این فرصت‌ها را بدان.

#به_قلم_خودم

 نظر دهید »

بازوی ولایت

29 فروردین 1404 توسط منم مثل تو

ای ارتش، ای بازوی توانمند ملت، ای دژ مستحکم ایران! در سالروز حماسه‌آفرینی‌هایتان، درود می‌فرستیم به غیرت و شرف شما که همواره پاسدار مرزهای این سرزمین و حافظ امنیت و آرامش مردم بوده‌اید.

ارتش جمهوری اسلامی ایران، نهادی است برخاسته از دل مردم و همواره در کنار آنان. از دفاع مقدس گرفته تا یاری رساندن به هموطنان در بحران‌ها و بلایای طبیعی، نام شما همواره با ایثار و فداکاری گره خورده است.

امروز، در این روز فرخنده، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای والامقام ارتش، بار دیگر پیمان می‌بندیم که تحت زعامت فرمانده کل قوا، مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی)، در راه حفظ و حراست از این خاک پاک، از هیچ کوششی دریغ نخواهیم کرد.

فرمانده‌ی عزیز!

ارتش جمهوری اسلامی ایران، با سربلندی اعلام می‌دارد که همچون سربازی فداکار، گوش به فرمان شما، آماده‌ی انجام هرگونه ماموریت برای دفاع از این مرز و بوم است. ما، فرزندان شما در ارتش، با عزمی راسخ و ایمانی استوار، در راه تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی و سربلندی ایران عزیز، تا پای جان ایستاده‌ایم.

روز ارتش جمهوری اسلامی ایران گرامی باد.

#به_قلم_خودم 

#ارتش

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 43
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس