رقص امید بر پارچههای گلدار
تمام فروشگاههای شهر را برای پیدا کردن لباس خنک با پوشش مناسب زیر و رو کردم. امتحانات پایان ترم فرصت اینکه خودم دست به قیچی شوم را از من گرفته بود. از سر ناچاری بین کانالهای پارچه یک متر پارچه سفارش دادم. فردای ثبت سفارش جنگ شروع شد. انتظار نداشتم که در این شرایط پارچه به دستم برسد ولی، زودتر از همیشه رسید. دخترم با شوق پارچه را بغل کرد و بوسید. دیدن گلهای صورتی روی زمینهی سفید پارچه شوق را در دلم زنده کرد.
پارچه را پهن کردم و الگو را روی پارچه گذاشتم. قیچی را بدست گرفتم و بسمالله گفتم. در ظاهر پارچه را برش میزدم ولی در واقع با هر برش ترس را از جانم دور میکردم. با هر سنجاق که به لباس میزدم آیهآیه امید به دلم سنجاق میکردم. با دوخت هر تکه، ایمان را هم به روحم دوخت میزدم. برای محکم شدن بخیهها سرقائمی زدم. بین دوخت و دوزهایم با کمک بچهها مایع کیک را آماده کردم. برای زنده بودن “امید” باید جشن بگیریم.
همزمان با پوشاندن پیراهن جدید دخترم، پیراهنی از عشق و امید بر تن خود کردم. دلخوشیهای من کم نیست. گاهی برای برگرداندن شور و شوق به خانهی من یک متر پارچهی گلدار سفید و صورتی کافی است.
#به_قلم_خودم
#حال_ماخوب_است