مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

شهید گمنام

03 دی 1402 توسط منم مثل تو

​نمی‌دانم مادرت کجای این دیار چشم انتظارت نشسته است؟

نمی‌دانم خواهری داری که حسرت یک آغوش برادرانه‌ در دلش مانده باشد یا نه؟

چند بهار از عمرت سپری شده است؟

شاید همسری داری که هر بار با صدای زنگ خانه، بند دلش پاره می‌شود.به امید اینکه قاصدی خوش خبر ،آمدنت را نوید دهد به سوی در می‌رود.می‌دانی چند بار کورسوی امیدش خاموش گشته است؟

شاید دختری داری که سر سفره‌ی عقد،بغض چنگالش را در گلویش فشرده و اشک چشمانش جای خالیت را به نمایش گذاشته است.

پسرک خرد سالت اکنون جوان برومندی است که پدر یک خانواده است اما خودش پدرش را می‌خواهد.

اجازه دارم برادر خطابت کنم ؟

برادر شهیدم نام و نشانت را کجا گذاشته‌ای؟

چگونه در آن شلوغی جنگ ،هم رزمانت را جا گذاشتی و به دامن بانوی بی‌نشان پناه بردی که کسی تو را ندید؟

می‌دانی که امروز به تعداد تمام مادرانی که فرزندشان مفقودالاثر است ؛مادر داری!

بی‌شک فاطمه وار زیسته‌ای که اینک بر سنگ مزارت می‌نویسند:شهید گمنام

عکس مربوط به تشییع شهید گمنام در تاریخ 16 آذر در روستای کوپان می باشد.

#به_قلم_خودم 

#سبک_زندگی_فاطمی

#عکس_تولیدی

#شهید

#گمنام

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس