مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

نشانی موفقیت

24 فروردین 1402 توسط منم مثل تو

پدر با نا امیدی به دخترش نگاهی انداخت و گفت: حرف آخرت همینه؟

دخترک با حفظ ادب، پدرش را نگاه کرد و گفت: بله!

پس برنامه ات برای آینده چیه؟

اگه اجازه بدید بعد از یه مدت میام و توضیح می دم .

پدر در حالی که کوله باری از نا امیدی را بر دوش خود احساس می کرد از اتاق خارج شد.چشمش به ریحانه افتاد و گفت همه ی امیدم تویی بابا جان.

ریحانه سخت می کوشید تا پزشکی قبول شود .نمی خواست امید پدر باز نا امید شود.عاطفه بعد از انصراف از کنکور در کلاس های جهاد دانشگاهی ثبت نام کرد و به عنوان نیروی دارو خانه مشغول به کار شد .پدر برای پیدا کردن این شغل به چند نفر متوسل شده بود؟

ریحانه با تمام قوا درس می خواند اما کرونا او را از برنامه هایش عقب انداخت مدت ۳۰ روز بستری بود و دوران طلایی را از دست داد.به خاطر پدرش سر جلسه حاضر شد.

بعد از مدتی نتایج کنکور اعلام شد و ریحانه داروسازی شیراز قبول شده بود .ناراحت بود که چرا پزشکی قبول نشد.ارزش ناراحتی داشت؟؟مدتها افسرده بود. عاطفه کار خودش را می کرد در دانشگاه پیام نور ثبت نام کرده بود و حالا در کنار کار، رشته مهندسی کامپیوتر هم می خواند.بلافاصه بعد از فارغ التحصیلی در آزمون استخدامی شرکت کرد و به عنوان دبیر در آزمون پذیرفته شد.

ریحانه دارو ساز شد و عاطفه معلم .عاطفه عاشق کارش است و ریحانه نه.چون ریحانه مجبور است به عنوان مسول فنی داروخانه ای مشغول به کار شود که عاطفه قبلا در آنجا کار می کرده است.عاطفه با دکتر صحبت کرده بود.ریحانه دوست داشت روان شناس شود اما به خاطر پدر…

عاطفه در کلاس های ورزشی هم ثبت نام کرده بود و‌ حالا در رشته ورزشی اش صاحب مقام هم بود،اما ریحانه همچنان افسرده است…

عاطفه این بار سعی کرد هنری بیاموزد .نقاشی انتخاب او بود.بعد از گذشت دو سال او نمایشگاهش را برگزار کرده است اما ریحانه همچنان افسرده است..

کاش ریحانه هم شهامت عاطفه را داشت .عاطفه روی برنامه ی مورد علاقه اش زمان گذاشت و به هدفش رسید اما ریحانه روی هدف پدر تمرکز کرد.

به راستی چه کسی مقصر است ؟؟؟ریحانه یا پدر ؟؟؟

#به_قلم_خودم 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس