مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

دفاع از حق

11 خرداد 1403 توسط منم مثل تو

​خبر غصب زمین های پدرم را که شنیدم لحظه‌ای درنگ نکردم.16 سال بیشتر نداشتم که پدرم فوت کرد. در تقسیم اراضی کشاورزان پدرم زمین‌هایی را که روی آن کار می‌کرد را به قیمت 70 تومان خریداری کرده بود. پدرم به جز من و خواهر ناتنی‌ام و نامادری‌ام وارث دیگری نداشت. واگذاری زمین‌های پدرم به داماد کدخدای دِه خونم را به جوش درآورد.

صدای پدرم که خطبه‌ی فدکیه حضرت زهرا را برایم می‌خواند، در خاطراتم پر رنگ شد.باید از حق خودم و خواهرم دفاع می‌کردم.پسرم را به مادربزرگش سپردم و به سوی خانه‌ی کدخدا روانه شدم.

کلون در را با قدرت کوبیدم و وارد خانه شدم. با صدای رسایی گفتم:《الله قلی خان! طبق کدام قانون میراث پدرم را به دیگران سپردی؟؟

من و خواهرم تنها فرزندان پدرم هستیم.فاطمه 6 سال بیشتر ندارد. بترس از پایمال کردن حق یتیم.》

سایه‌ای روی زمین افتاد.سرم را بلند کردم. خان در ایوانِ خانه با چشمانی گرد شده ایستاده بود و نگاهم می‌کرد. 

صدایش را صاف کرد و با همان جذبه‌ی همیشگی گفت:《بر اساس دین و مذهب ما زمین‌های پدرت می‌رسد به رعیّت دیگر》. 

نگاهم به حوض آبی حیاط افتاد که بطری های مشروب را داخل آن چیده بودند. با دست به حوض اشاره کردم و گفتم:《دین و مذهب شما حرام خدا را حلال می‌داند؟

خوردن مال یتیم را روا می‌داند؟》

به طرف در حیاط رفتم و ادامه دادم:《من از حق خودم و خواهرم نمی‌گذرم.》

پی‌نوشت.مادرم نرجس خاتون تنها زنی بود که در روستا در مقابل خان ایستاد و از حقش دفاع کرد ،هرچند به حقش نرسید.

#به_قلم_خودم 

#سبک_زندگی_فاطمی

 نظر دهید »

قفل‌های نامرئی 

11 خرداد 1403 توسط منم مثل تو

​اغلب در حد سلام و احوال پرسی کوتاه با همسایه‌ها صحبت می‌کنم. مثل همیشه داخل کوچه نشسته‌اند و گرم صحبت هستند. گاهی صدای خنده‌هایشان بلند می‌شود. علاقه‌ای به جمع خودمانی‌شان ندارم. چند قدم مانده که به جمعشان برسم، همگی خیره‌ نگاهم می‌کنند. سلام می‌دهم. یکی‌ یکی جوابم را می‌دهند. 

_گرفته به نظر میای؟

با خودم فکر می‌کنم که چه بگویم. تنها به گفتن اینکه برای شهدای خدمت ناراحتم، اکتفا می‌کنم.

《 وای! گفتم حالا چی شده. حالا مرگ چند نفر که خون مردم را توی شیشه کردند انقدر ناراحتی نداره.》 کبری خانوم بود که این‌طور درباره‌ی مرگ هموطنانش حرف می‌زد. نگاهی به چهر‌ه‌های همراهانش می‌اندازم. توقعی از این جامعه‌ی غافل و نا‌آگاه ندارم. گاهی فکر می‌کنم مصداق امروزی” خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ” همین زنانی هستند که چشم و گوششان را در اختیار فضای مجازی قرار داده‌اند و از دیدن حقیقت محروم‌ مانده‌اند.

#به_قلم_خودم 

#فضای_مجازی 

#عکس_نوشته_تولیدی

 نظر دهید »

راز صبح

11 خرداد 1403 توسط منم مثل تو

​بی‌تردید صبح فرصت خوبی است برای پرورش اندام و سلامتی. اگر صبح زود به پارک نزدیک منزل بروید، افراد زیادی را خواهید دید که مشغول ورزش کردن هستند و به سلامتی خود اهمیت زیادی می‌دهند. اما آیا فقط جسم نیاز به مراقبت دارد؟ 

تاکید فراوان پزشکان و متخصصان تغذیه بر تناسب اندام و وجود تبلیغات و مقالات علمی زیاد در این زمینه باعث شده است که اکثر انسان‌ها به فکر تناسب اندام خود باشند. اما چیزی که ما از پرورش آن غافلیم تناسب روح است. اخیراً کانال‌هایی هستند که با برگزاری دوره‌های پاکسازی روح و ذهن و… به گرفتن هزینه‌‌های گزاف از مردم مشغولند.

چیزی که بشر برای رسیدن به آرامش به آن نیازمند است، ارتباط با خالق و هستی بخش جهان است.

در دین اسلام صبح فرصت خوبی است برای پرورش روح و جسم. بی شک این کلام امیرالمؤمنین روشن‌گر اهمیت صبح و ارتباط آن بر روح و جسم بنده است. 

قال امیرالمؤمنین علی علیه السلام: مَن أصبَحَ و الآخِرَةُ هَمُّهُ استَغنى بغَیرِ مالٍ ، و استَأنَسَ بغَیرِ أهلٍ ، و عَزَّ بغَیرِ عَشِیرَةٍ .

هرکه صبح خود را با همّ و غم آخرت بیاغازد ، بى نیاز شود ، بى آن که مال و ثروتى داشته باشد ، و از تنهایى به درآید بى آن که اهل و عیالى داشته باشد ، و قدرت یابد بى آن که ایل و تبارى داشته باشد .

#به_قلم_خودم 

#صبح

 نظر دهید »

گمنام 

08 خرداد 1403 توسط منم مثل تو

​نمی‌دانم مادرت کجای این دیار چشم انتظارت نشسته است؟

نمی‌دانم خواهری داری که حسرت یک آغوش برادرانه‌ در دلش مانده باشد یا نه؟

چند بهار از عمرت سپری شده است؟

شاید همسری داری که هر بار با صدای زنگ خانه، بند دلش پاره می‌شود.به امید اینکه قاصدی خوش خبر ،آمدنت را نوید دهد به سوی در می‌رود.می‌دانی چند بار کورسوی امیدش خاموش گشته است؟

شاید دختری داری که سر سفره‌ی عقد،بغض چنگالش را در گلویش فشرده و اشک چشمانش جای خالیت را به نمایش گذاشته است.

پسرک خرد سالت اکنون جوان برومندی است که پدر یک خانواده است اما خودش پدرش را می‌خواهد.

اجازه دارم برادر خطابت کنم ؟

برادر شهیدم نام و نشانت را کجا گذاشته‌ای؟

چگونه در آن شلوغی جنگ ،هم رزمانت را جا گذاشتی و به دامن بانوی بی‌نشان پناه بردی که کسی تو را ندید؟

می‌دانی که امروز به تعداد تمام مادرانی که فرزندشان مفقودالاثر است ؛مادر داری!

بی‌شک فاطمه وار زیسته‌ای که اینک بر سنگ مزارت می‌نویسند:شهید گمنام

#به_قلم_خودم 

#سبک_زندگی_فاطمی

#عکس_تولیدی

 نظر دهید »

چند بار نقش لاله را بافتی 

08 خرداد 1403 توسط منم مثل تو

​چند بار نقش لاله را بافتی؟

حاشیه‌ی پر از گلدان‌های قشنگش را چه کسی بهتر از تو خلق کرده است؟

رنگ چشمانت را چگونه به سرمه‌ای زمینه‌اش سپردی؟

چارقد زیبای گلدارت را چهار تکه کردی و هر کدام را به یکی از لچک ها قرض دادی؟

چرا نقش لاله بر خلاف دیگر نقش ها،گل و بوته‌ای در میان سینه‌اش ندارد؟ بی‌شک گل ها هم در برابر هنر دستانت جسارت شکوفا شدن نداشتند!

ترنج میان قالی چه نسبتی با تو دارد که اینگونه به دلم می‌نشیند؟

طراح این نقش کجا تو را دیده بود که اینگونه انحنای شاخه و برگها را با منحنی لبخندت تنظیم کرده است؟

تو گره بر تار و پود لاله می‌زدی و تار و پودش بوسه بر دستان تو !

فرش لاله برای افتادن به زیر پای تو بی‌تاب بود.

گوش لاله پر است از لالایی هایی که برای فرزندانت نجوا می‌کردی! و ما فرزندانت چقدر خوشبختیم که تو مادرمان هستی

مادرم در این روزها که غم نبودن پدر آزارم می‌دهد وجودت چون گل لاله‌ در زندگی ما ست.بوسه بر دستان هنرمندت میزنم.

سایه‌ات مستدام 

#به_قلم_خودم 

#چالش_مادرانه

نقش لاله قدیمی ترین نقش فرشی هست که مادرم بافتند و هنوز دو نسخه از این نقش در خانه پدرم به یادگار مانده است.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • ...
  • 23
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26
  • ...
  • 27
  • ...
  • 28
  • 29
  • 30
  • ...
  • 47
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس