مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

جناب علی 

07 بهمن 1402 توسط منم مثل تو

​وقتی به نماز می‌ایستاد، اشهدُ انَّ علیً ولیُ الله را با ارادت خاصی بر زبان جاری می‌کرد.

هر تماسش را با یاعلی به پایان می‌رساند.بافندگان زیادی داشت. برای تک تکشان پدر بود.خانه‌ی خیلی‌ها را فرش کرد و برای احتیاجاتشان پول پیش پرداخت می‌کرد.

هر مشکلی که داشت تسبیح دانه درشت سیاه رنگش را به دست می‌گرفت و ذکر یاعلی زمزمه می‌کرد.

در طول زندگی‌اش چندباری نجف مشرف شده بود ولی هر بار با چنان شوقی از حرم امام علی حرف می‌زد که گویی اولین بار چشمش به حرم آقا نورانی شده است.

وقتی مشکلی داشتم می‌گفت :《نترس ما زیر سایه‌ی مهر علی (ع)هستیم.》

نام هر سه‌ نوه‌ی پسری‌اش را علی گذاشت .

پایان زندگی پدرم هم با علی (ع) گذشت.من که نبودم ولی مادرم می‌گوید:” پدرم تمام لحظات آخر را با آرامش خاصی گفت:《یا جناب علی》”

#به_قلم_خودم

#پدر

 نظر دهید »

پدر

24 دی 1402 توسط منم مثل تو

​امشب هوای شهرمان ابری هست ولی فکر تو نمی‌گذارد که به امید روزهای ابری بیندیشم!

یادت هست صبح های دلچسبی که با صدای تکبیره‌الاحرام تو آغاز می‌شد.نمازت را در تاریک‌روشن صبح به که اقتدا می‌کردی؟

چه کسی زیباتر از تو نامم را صدا می‌زد؟

چند روز است که حالم خوب نیست، نمی‌خواهی تماس بگیری و حالم را بپرسی؟

هر نیمه‌ی شب برای خوردن آب بیدار می‌شوم، آب می‌نوشم اما سیراب نمی‌شوم ! آب تازه‌ی کشیده شده از چاه، در لیوان استیل به دستم می‌دهی؟

نقاشی هایم همه منتظر نگاه رضایت بخش تو هستنند.

نزدیک به چهار ماه است که درد و دل هایم را گوش نداده‌ای!

دلتنگی‌ام را چگونه فریاد کنم که بیایی؟

همیشه هرچه خواستم را تهیه کردی الان حاضرم هر چه دارم بدهم فقط یکبار دیگر دستانت را لمس کنم و صدایت را بشنوم.

#پدر

 نظر دهید »

بر چند بخش پذیرم؟

20 دی 1402 توسط منم مثل تو

​بر چند بخش پذیرم؟

گاهی زنانگی‌‌ام دستمالی به دستم می‌دهد تا غبار از سطوح بزدایم،دستان ظریفم را غرق کف می‌کنم و روی ظروف می‌کشم.هنگام پخت غذا کمی چاشنی عشق از قلبم بر می‌دارم و در آن می‌ریزم.

گاهی پرستار می‌شوم و دستمال نمدار را روی حرارت تن عزیزانم می‌گذارم.

در یک روز زیبا جوانه‌ای در من روئید و مدال مادرانگی را بر گردنم‌ آویخت.آغوشم پناه فرشته‌ای معصوم شد.

پای در کوچه‌های کودکی می‌گذارم .زنگ خانه را فشار می‌دهم.آمده‌ام تا نقش دخترانگی‌ام را در خانواده‌ام ایفا کنم.

لیست مخاطبانم را زیر و رو می‌کنم.چندی از دوستانم را برای بازی در نقش رفاقت انتخاب می‌کنم.باید جایی برای قرارهای دوستانه که این روزها کمی کم‌رنگ تر شده ،در زندگی‌ام باز کنم.

فرزندم کتاب ریاضیش را آورده تا گره از مساله‌ی به ظاهر پیچیده‌اش باز کنم.عینکم را روی چشمانم می‌گذارم و در نقش معلمی فرو می‌روم.

باید فکری هم به حال اقتصاد خانواده کنم دلم می‌خواهد باری از دوش همسرم بردارم.

تمام اتفاقات ریز و درشتی که در طول روز افتاده را در کیسه‌ای می‌ریزم و درون کمد قرار می‌دهم لباس نقش،همسرانگی‌ام را به تن می‌کنم.لبخند خسته‌ام را تقویت می‌کنم تا برای استقبال از همسرم پر انرژی باشم.

دیر وقت است،همه خواب هستند.سکوت خانه کمکم می‌کند تا برای امتحان فردا خودم را آماده کنم.

براستی زن بر چند بخش پذیر است؟

#به_قلم_خودم

#زن

#مادر

 نظر دهید »

چه بنامم تو را ؟

12 دی 1402 توسط منم مثل تو

​چه بنام تو را ؟

مثل باران منشأ خیر و برکت هستی و مثل خورشید کانون عشق و گرما.

مثل دریا سخاوتمند و زیبا

چون جنگل پر از طراوت و زندگی

چشمه سار محبتی و مثل کوه استوار 

مثل نسیم آرام و لطیف

زیبا و دلنشین مثل گلهای بهاری 

مانند سنگ صبور رازداری 

معنای رویش هستی،مانند زمین

معنای هر شعر و زیبایی تو هستی 

بهشت زیر پایت نیست؛تو خود معنای بهشتی

خلاصه کنم؟ ماهِ من ،تو همه‌ی دنیای من هستی!

#به_قلم_خودم 

#چالش_مادرانه

#مادر

#زن

 2 نظر

نقش،لاله

10 دی 1402 توسط منم مثل تو

​چند بار نقش لاله را بافتی؟

حاشیه‌ی پر از گلدان‌های قشنگش را چه کسی بهتر از تو خلق کرده است؟

رنگ چشمانت را چگونه به سرمه‌ای زمینه‌اش سپردی؟

چارقد زیبا گلدارت را چهار تکه کردی و هر کدام را به یکی از لچک ها قرض دادی؟

چرا نقش لاله بر خلاف دیگر نقش ها،گل و بوته‌ای در میان سینه‌اش ندارد؟ بی‌شک گل ها هم در برابر هنر دستانت جسارت شکوفا شدن نداشتند!

ترنج میان قالی چه نسبتی با تو دارد که اینگونه به دلم می‌نشیند؟

طراح این نقش کجا تو را دیده بود که اینگونه انحنای شاخه و برگها را با منحنی لبخندت تنظیم کرده است؟

تو گره بر تار و پود لاله می‌زدی و تار و پودش بوسه بر دستان تو !

فرش لاله برای افتادن به زیر پای تو بی‌تاب بود.

گوش لاله پر است از لالایی هایی که برای فرزندانت نجوا می‌کردی! و ما فرزندانت چقدر خوشبختیم که تو مادرمان هستی

مادرم در این روزها که غم نبودن پدر آزارم می‌دهد وجودت چون گل لاله‌ در زندگی ما ست.بوسه بر دستان هنرمندت میزنم.

سایه‌ات مستدام 

#به_قلم_خودم 

#چالش_مادرانه

نقش لاله قدیمی ترین نقش فرشی هست که مادرم بافتند و هنوز دو نسخه از این نقش در خانه پدرم به یادگار مانده است.

#فرش#مادر#زن

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 31
  • 32
  • 33
  • ...
  • 34
  • ...
  • 35
  • 36
  • 37
  • ...
  • 38
  • ...
  • 39
  • 40
  • 41
  • ...
  • 47
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس