مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

جناب علی 

07 بهمن 1402 توسط منم مثل تو

​وقتی به نماز می‌ایستاد، اشهدُ انَّ علیً ولیُ الله را با ارادت خاصی بر زبان جاری می‌کرد.

هر تماسش را با یاعلی به پایان می‌رساند.بافندگان زیادی داشت. برای تک تکشان پدر بود.خانه‌ی خیلی‌ها را فرش کرد و برای احتیاجاتشان پول پیش پرداخت می‌کرد.

هر مشکلی که داشت تسبیح دانه درشت سیاه رنگش را به دست می‌گرفت و ذکر یاعلی زمزمه می‌کرد.

در طول زندگی‌اش چندباری نجف مشرف شده بود ولی هر بار با چنان شوقی از حرم امام علی حرف می‌زد که گویی اولین بار چشمش به حرم آقا نورانی شده است.

وقتی مشکلی داشتم می‌گفت :《نترس ما زیر سایه‌ی مهر علی (ع)هستیم.》

نام هر سه‌ نوه‌ی پسری‌اش را علی گذاشت .

پایان زندگی پدرم هم با علی (ع) گذشت.من که نبودم ولی مادرم می‌گوید:” پدرم تمام لحظات آخر را با آرامش خاصی گفت:《یا جناب علی》”

#به_قلم_خودم

#پدر

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس