مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

بغض آسمان 

30 فروردین 1403 توسط منم مثل تو

​آسمان بغض کرده و گاه‌گاهی چند قطره از گوشه‌ی چشمش می‌چکد. باز چه کسی آسمان را رنجانده است؟

باد می‌چرخد و در گوش آسمان زمزمه‌ای می‌کند؛ از درختان انار می‌گوید که برگ‌های نارنجی رنگشان تازه روییده و هنوز به سبزی نگراییده است. از درختان بادام که لباس عروس سفید و صورتی رنگشان را بر تن کرده‌اند. از زمین‌های کشاورزی که چادر سبزشان را بر سرشان کشیده‌اند. از قمری‌های عاشق که جفت در کنار هم زیر بالکن خانه منتظرند.

باد هو‌هویی می‌کند و دست روی سنبل‌های وحشی آبی رنگ می‌کشد و آن‌ها را به آسمان نشان می‌دهد تا شاید دلش به رحم بیاید. به سراغ دشت می‌رود، مشتی از رایحه‌ی بوته‌ها بر می‌دارد و پیشکش آسمان می‌کند. دست به دامن سپیدار می‌شود تا میانجی‌گری کند.

فایده ندارد! آخرین امیدش قنات سالخورده است. تابی به خود می‌دهد و با ایجاد موجی کوچک، توجه آسمان را به انعکاس نور امید در دل کهن‌سال قنات سوق می‌دهد و با التماس می‌گوید: همه منتظرند، ناز نکن و ببار! 

#به_قلم_خودم 

#دلتنگ_نوشت

#عکس_تولیدی

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس