مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

غول خمیری خستگی 

31 فروردین 1403 توسط منم مثل تو

​تلفن را با استرس قطع کردم. تا روز جمعه فرصت داشتم 250 شلوار فرم مدرسه‌ی سمیه را تحویل بدهم. با نگرانی مشغول دوخت شدم. انگار زمین و زمان دست به دست هم داده بودند تا من بد‌قول شناخته شوم. 

چشمان درشت و سیاه‌رنگم شبیه یک خط باریک سرخ شده بود. با درماندگی برای بار چندم موهای بلند و موج‌دارم را با کش موی ساده‌ام بستم. اتاقم بیشتر شبیه کارگاه خیاطی شده بود. روی شلوار را خواندم. آنیتا رنجبر! با درماندگی در میان انبوه شلوار‌های برش خورده به دنبال نیمه‌ی دیگر شلوار گشتم. احساس می‌کردم غول خستگی مثل یک خمیر نرم مرا بلعیده است طوری که ادامه دادن برایم تقریبا غیر ممکن بود.

درمانده شده بودم. حجم شلوار‌های دوخته شده که باید اتو می‌شد انقدر زیاد بود که کمد سفید رنگم در میان آن‌ها بی‌صدا فریاد می‌کشید. سرم را برای یک لحظه روی میز گذاشتم و چشمانم را بستم.

نمی‌دانم چند ساعت خوابیده بودم که با وحشت از خواب پریدم. تمام شلوار‌ها اتو شده و مرتب در کیسه قرار گرفته بود. با تعجب به همسرم گفتم: چرا بیدارم نکردی؟

در حالی که آخرین شلوار را مرتب می‌کرد گفت: آنقدر خسته بودی که دلم نیامد.

لبخندم جان تازه‌ای گرفت و در دل خدا را به خاطر وجود همسرم شکر کردم.

#به_قلم_خودم 

#چالش_نوشتن 

#خاطرات

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس