مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

بهار

30 فروردین 1403 توسط منم مثل تو

سی روز از بهار گذشته است. شکوفه‌ی درختان باز شده‌اند و درختان بید مجنون گیسو‌هایشان را به جوانه‌ی کوچکی آراسته ‌اند؛ نسیم بهاری می‌وزد و گیسوی درختان بید مجنون را پریشان می‌کند. پرندگان با شادی از سر شاخه‌ی درختان می‌پرند و لانه می‌سازند. باز صدای زنبورهای عسل دشت‌ها را پر کرده است. باران بهاری می‌بارد، بلافاصله آفتاب می‌تابد و رنگین‌کمان پلی می‌شود از آسمان تا زمین.

زاغچه‌ها چقدر آرام‌اند، به گمانم عاشق شده‌اند. بوته‌ها در حال سبز شدن هستند. گل‌های بنفشه، با آن قامت کوچکشان، شهر را زینت بخشیده‌اند. 

بهار خودش را به همه‌‌ی کشورها به جز فلسطین رسانده است! شاید اسرائیل بهارِ نوشکفته غزه را هم به قتل رسانده است.

جهان در حال زنده‌ شدن است، اما بشریت هنوز برای زنده شدن شک دارد! برای نابودی اسرائیل، این غده‌ی سرطانی چند بهار باید بگذرد؟ 

زمین دلتنگ عدالت علی (ع) است، برای آمدن فرزندش قدمی برداریم هر چند کوچک.

#به_قلم_خودم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس