مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

حوض نور

17 مرداد 1403 توسط منم مثل تو

​از وقتی دخترم به دنیا آمد، یعنی سال 1400، قطعی برق شبانه نداشتیم. برای دخترم که اولین قطعی را تجربه می‌کرد، ترس‌آور بود. بلافاصله نور موبایلم را روشن کردم و چراغ‌قوه را، از کشو آشپز‌خانه بیرون کشیدم و روشنش کردم. دخترم چشمان گرد شده‌اش را به من دوخته بود. برای اینکه ترسش کمتر شود، چراغ را به او سپردم و این آغاز ماجرا بود. نور خیره‌کننده‌ی چراغ را به سمت چشمانمان نشانه می‌رفت و قاه‌قاه می‌خندید. چراغ را گرفتم و سر و ته روی زمین گذاشتم. حوضی از نور روی سقف تشکیل شد. چند پروانه‌ی کوچک که اندازه‌شان کمی بیشتر از دو میلیمتر بود، روی شیشه‌ی چراغ نشستند. پروانه‌ها روی سقف، ماهی‌ حوض مان شده‌بودند. روی زمین دراز کشیدیم و با انگشتان دست سایه بازی کردیم. چون راس ساعت 8 برق قطع شده بود، خوش‌بین بودم که نهایتا تا دو ساعت آینده خانه‌ی ما با اختراع آقای ادیسون روشن شود. 

#به_قلم_خودم

#جوال_ذهن

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس