دغدغههای خونین
میان کوهی از مشغلههای روزمره نشستهام و سعی دارم، برای هر کدام راهی بیابم. آماده کردن میان وعدهی پسرم از همه سادهتر است. گاهی یک مشکل بیمقدمه و بیدعوت وارد قلمروی ذهنم میشود. از مهمان ناخوانده بدم نمیآید، اما به شرط اینکه با خودش دردسر نداشته باشد. مثل سرماخوردگی آخر هفتهی دخترم که همهی برنامههایم را دستخوش تغییر کرد. یا پاسخ دادن به تلفن دوستم و قرار گرفتن در رودربایستی اینکه مانتوی مجلسی و مدلدارش را بدوزم.
همین امروز بین جزوه نوشتن درس نحو عالی و عربی معاصر و تجزیه و ترکیب پیشرفته، هیچکدام را انتخاب نکردم و فقط در فضای مجازی وقتم را هدر دادم. گاهی از گم شدن دغدغههایم میترسم. از بیتفاوت شدن نسبت به برنامههایم. میدانی حس میکنم، زن فلسطینی خیلی وقت است که دغدغههای روزمرهاش را گم کردهاست. شاید دلش برای یک روز آرام تنگ شده باشد. روزی که مثل من تمام ذهنش سمت لقمهی فرزندش باشد. اینکه لباسشویی را روی چه دستورالعملی تنظیم کند و برای پف بیشتر کیک محبوب دخترکش، کانالهای آشپزی را زیر و رو کند.
چقدر رنگ دغدغههایمان با هم فرق دارد. من از دیدن لباسهای پخش شدهی پسرم مینالم و او با دیدن تکهای از لباس فرزندش، امیدوارانه زیر آوارها را میجوید. او که هر روز و هر لحظه باید آمادهی برخورد با یک مشکل باشد.
اصلا زن را چه به این دغدغههای خونین؟
برای تمام زنان مظلوم فلسطین آرزو میکنم که فکرشان پر شود، از دغدغههای زنانه.
#به_قلم_خودم