مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

ستاره‌ی پدر

20 مرداد 1403 توسط منم مثل تو

​ستاره‌ی پدر

زیر آسمان نشسته‌ام. به دور دست‌ها خیره می‌شوم. هرچقدر آسمان وسیع و پر از ستاره است؛ من دلتنگم. میان تمام کارهایم انگار یاد تو از همه مهمتر است. دلتنگ دیدارت و شنیدن صدایت هستم. می‌دانم نمی‌شود، اما دل نمی‌فهمد. به رسم کودکی می‌خواهم ستاره‌ای انتخاب کنم تا به نامت، بخوانمش. می‌ترسم به جای ستاره، سیاره انتخاب کنم و فردا شب یا شب‌های دیگر نبینمش. با وسواس میان ستارگان جست‌وجو می‌کنم. به داخل خانه برمی‌گردم و روی تخت دراز می‌کشم. از پنجره آسمان را دوباره بررسی می‌کنم. اگر از اینجا انتخاب کنم، وقت خواب همیشه می‌توانم ستاره‌ات را ببینم. برای راحتی خودم کارهایم را سامان می‌دهم و در این هوای گرم زیر پتوی سبزم پنهان می‌شوم. گریه‌ هم حریف این بغض سنگین نمی‌شود، سر بیرون می‌آورم و با چشمانی آلوده به اشک به ستاره‌ات خیره می‌شوم. 

چه ستاره‌ی خوشبختی که به نام حضرت پدر مزین شد.

#به_قلم_خودم 

#آزاد‌نویسی

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس