سم افکار منفی
دست دخترم را که بادکنک می خواست ؛گرفتم و به ذوق کودکانه اش لبخند زدم.بین راه از او پرسیدم بادکنک چه رنگی بخریم؟؟با زبان شیرینش گفت آبی بنفس دانجی(آبی بنفش نارنجی)با سلام وارد فروشگاه نزدیک خانه شدیم در حالی که دخترم به سمت قفسه ی خوراکی ها کشیده می شد نگاهم به خانمی افتاد که از فروشنده پرسید سم دفع مورچه هم دارید؟؟ حواسم را به دخترم دادم و کیک و پاستیل و آبنبات چوبی ها را به قفسه ها برگرداندم و سعی کردم با ملایمت به او توضیح دهم که ما برای خرید بادکنک آمده ایم و فقط می تواند یک خوراکی انتخاب کند.خانم سم مورچه را روی میز گذاشت و پرسید قیمتش چنده؟؟مرد جواب داد ۵۸ تومن
_چقدر گران ؟؟؟
افکار مختلفی مثل مورچه وارد مغزم شدند .یعنی ۵۸ تومن ندارد ؟؟ بدهکار است ؟؟موجودی کارتش کم است؟؟
با دو دلی پرسید قیمت تخم مرغ چطور ؟؟
مرد با بی خیالی جواب داد این طرفی ها ۳۵۰۰،آن طرفی ها…..نمیدانم چرا منتظر بودم قیمت ارزان تر بشنوم .زن هم با اشتیاق نگاهش کرد
_چهار تومن
دوباره فکری آمد. شاید به تخم مرغ نیاز دارد ،اما پول کافی ندارد؟من اما چه کمکی از دستم بر می آید؟؟
تا به حال در موقعیت این زن بوده ای؟؟مرد خریداری دهانش را باز کرد و حرفی از دهانش بیرون آمد و بر قلب زن نشست.
یعنی نمیتونی اندازه ۱۰۰ تومن هم خرید کنی ؟؟این زندگیه آخه تو داری؟
زن را می شناخت ؟حرفش برای من هم سنگین بود چه برسد به آن زن .اشک در چشمش حلقه زد مدتی کوتاه نگاهش را به مرد دوخت و سکوت کرد.اگر تو بودی سکوت می کردی ؟
هر کدام از ما در متن زندگی ای هستیم که دیگری از آن بی خبر است .چرا ندانسته و نشناخته قضاوت میکنیم؟سم افکار منفی نداریم؟
کاش داشتیم …..