مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

شهید آوینی 

20 فروردین 1404 توسط منم مثل تو

​در هنگامه ای که غبار روزمرگی، آینه دل ها را تیره می ساخت، مردی از جنس نور، با دوربینی بر دوش و دلی آکنده از عشق، قدم به میدان گذاشت. سید مرتضی آوینی، نه یک مستندساز ساده، بلکه راوی حقیقت و شهادت بود. او با چشمانی بصیر، لحظاتی را شکار می کرد که در آن، آسمان و زمین به هم می رسیدند.

آوینی، نه فقط تصویرگر جنگ، بلکه مفسر آن بود. او می دانست که در پسِ هر گلوله، داستانی از ایثار و فداکاری نهفته است؛ داستانی که باید با زبانی فاخر و بیانی رسا، به گوش همگان برسد. قلم او، همچون شمشیری برّان، پرده از چهره ی زشتی ها برمی داشت و زیبایی های پنهان را آشکار می ساخت.

صدای او، نوای ملکوتی بود که از حنجره ی عشق برمی خاست. کلامش، همچون بارانی لطیف، بر کویر دل ها می بارید و بذر امید و آگاهی را در آن می رویاند. آوینی، نه فقط با چشم سر، بلکه با چشم دل می دید؛ او می دانست که حقیقت، فراتر از ظواهر مادی است.

شهادت، برازنده ی او بود؛ زیرا او، خود، شهیدی زنده بود. او، پیش از آنکه جسمش در خاک خوزستان آرام گیرد، روحش در آسمان ها به پرواز درآمده بود. آوینی، نمرده است؛ او زنده است، زیرا نامش و یادش، در دل های ما جاودانه است. او، همچون ستاره ای درخشان، راه را برای ما روشن می سازد و به ما می آموزد که چگونه می توان با عشق و ایثار، زندگی کرد و با شهادت، جاودانه شد.

#به_قلم_خودم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس