مگه شما زنا چکار میکنید؟
تصمیم خودم را گرفته بودم. دیروز که همسرم به جای تشکر و تعریف از غذایم گفت:《 مگه شما زنا چکار میکنید! هر چی دم دستتون میاد میریزید توی قابلمه. 》خیلی ناراحت شدم.
پلو را با نهایت دقت و با تهدیگ سیبزمینی پختم. به جای سبزی قورمه مقداری علف از باغچه چیدم و با همان ریشههای کوچولو درون قابلمه ریختم. به جای گوشت برّه از میگو استفاده کردم. یک پیاز بزرگ را درشت خرد کردم و با علف و میگو آنقدر تفت دادم که سوخت. مقداری ادویه اضافه کردم. نگاهی به یخچال انداختم، ظرف شیر را برداشتم و روی مواد ریختم. شعله را کم کردم تا بپزد.
دو ساعت بعد مقداری شکر و زنجبیل اضافه کردم. قورمه سبزی که بدون لیمو نمیشود؛ چند عدد لیموی سیاه رنگ را در نوشابه خیسانده و به غذا افزودم.
یخچال را بررسی کردم، موز و گوجهفرنگی و فلفل دلمه را برداشتم و لبخندی شیطانی زدم. باید چند تخممرغ و مقداری هم پنیرخانهای اضافه کنم تا حسابی جا بیفتد.
ظهر شده بود که صدای چرخش کلید خبر از آمدنش را داد.
دستانش را شسته بود و آماده بود برای خوردن یک غذای خوشمزه.
با صدای خوشحالی گفت:《 خیلی گرسنه شدم، زود باش غذا را بیار.》
با دیدن پلو چشمانش برق زد.قاشق و چنگال به دست منتظر قورمه سبزی بود که با دیدنش وا رفت.
با قیافهای حق به جانب گفتم:《 چیه؟ مگه خودت نگفتی هرچی دستمون میاد میریزیم توی قابلمه 》
از آن روز به بعد همسرم هر وعده به خاطر غذایی که زحمت میکشم و درست میکنم، تشکر میکند.
#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن