میخواهم مشرک باشم!
میخواهم مشرک شوم!
مسافرم، کولهبارم را بر دوش میگیرم. میخواهم به اعماق قلبم بروم. ابراز لازم را دوباره چک میکنم. خیالم که راحت میشود، راه میافتم. یکبار دیگر برنامههایم را مرور میکنم. عمیقترین جای ممکن میایستم. ابزار مورد نیازم را از کولهپشتی خارج میکنم. باید یک گودال عمیق در قلبم، ایجاد کنم. خاک را با دستانم از درون گودال خارج میکنم. شوق عجیبی سراسر وجودم را گرفته است. عرق از کنار شقیقهام پایین میچکد. دانه را با احتیاط بیرون میآورم. بعد از بوسیدنش آن را درون گودال قرار میدهم. روی دانه را میپوشانم. بالاخره تمام شد. من توانستم بذر شرک را در دلم بکارم.
مگر نه اینکه شرک یعنی شریک گرفتن؟
خدا را شریک لحظه به لحظهی قلبم گرفتم. مراقب این دانه هستم تا وقتی رشد کند و مثل یک گل نیلوفر، تمام زاویههای قلبم را آرام و بیصدا، درگیر کند.
چه شریکی بهتر از خدا؟
#به_قلم_خودم