پنجِ پنج
کاش میتونستم فردا را از دل مرداد بکشم بیرون .کاش فقط،مرداد پنجم نداشت.
فردا برای 23 سومین بار ما برادرم را از دست میدیم.
تو که نبودی اخرین بار که رفت ،تو که ندیدی کنار در اتاقش نوشت:
“هر چه پیش آید خوش آید ما که خندان میرویم”
مهربونیاش را درک نکردی.دویدن هاش را ندیدی.
تو که مثل من وقتی دار قالی آماده میکرد،کمکش ندادی.
زمین خوردن بابام توی پنج مرداد را یادته؟
دروغ گفتن بابام که سه روز بعد از اومدنش از یزد دوباره باید بره یزد!!
وقتی به برادرم که مسول مخابرات روستا بود و خبر فوت برادرم را دادن چطور؟ سخته گوشی را برداری و بهت بگن متاسفانه برادرتون فوت شده برای تحویل جسدش تشریف بیارین همدان.
اصلا میدونی از کوپان تا همدان رفتن و جنازه تحویل گرفتن یعنی چی؟
کاش هیچ وقت ندونی.
دو روز و دوشب هیچ کس برای پیدا کردن جنازه اش کاری نکرد.فقط یه نگهبان به خاطر سید بودنش 48 ساعت بیدار موند تا وقتی از زیر اب بالا اومد پرنده ها اذیتش نکنند.
میشه به خانم ها بگی بالای جنازهی برادرم کِل نکشند؟؟؟
میشه از خدا بخوای چهره ام را عوض کنه؟اخه شبیه برادرم هستم و هر بار که مامانم منو میبینه داغش تازه میشه!!
کسی هست که با مادرم 5 سال هر روز ، روزی سه بار بره بهشت زهرا؟؟
قلب شکستهی پدرم را چطوری بند بزنم؟؟وقتی هنوز هم داغ این غم تازه است.
22 بار مرداد پنجمش را به رخمون کشید، میشه تقویم امسال پنج مرداد، نداشته باشه؟
خدایا میشه دیگه هیچ خواهری داغ برادر نبینه؟؟