گاهی علت خود من هستم.
دلم میخواست مثل 6 سال گذشته، لباس فرم پسرم را خودم بدوزم. پیراهن را برش زدم و چهار درز اصلی را دوختم. صدایش زدم تا آن را بپوشد؛ اما با دیدنش از کار خودم تعجب کردم. اینکه چرا تنگ شده بود و با چه ترفندی درستش کردم، بماند. شلوار سال قبلش کاملا سالم بود، برای همین قصد برش زدن پارچهی شلواری را نداشتم.
فکر اینکه شاید دوست داشته باشد مثل دوستانش با لباس نو، سال تحصیلی را آغاز کند؛ باعث شد شبانه پارچه را برش بزنم. بعد از دو ساعت تنها وصل کمریاش مانده بود. میخواستم حتما همین امشب تمام شود. یک طرف را دوختم. درز پشت را به داخل برگرداندم. لبهی دیگر را طوری تنظیم کردم که اگر میان درز اول دوخت بزنم، طرف دیگر هم دوخت بخورد. اینطوری زحمت کمتری داشت. اما هنوز چند بخیه ندوخته بود که نخ رو پاره شد. دوباره نخکشی کردم. دوباره پاره شد. از رو نرفتم و باز هم نخکشی کردم. اما مثل اینکه او از من پرروتر بود. باز هم پاره شد. کمکم داشتم عصبی میشدم. نفس عمیق کشیدم و بر اعصابم مسلط شدم. خانم شفیعی میگفت وقتی نخ رو به مشکل میخورد ایراد از نخ زیر است. ماکو را بیرون کشیدم و ماسوره را دوباره تنظیم کردم. با امید فراوان شروع به دوخت کردم. اما اینبار هم نخ پاره شد. چند بار دیگر امتحان کردم تا اینکه سوزن هم شکست. نچنچی کردم. و بیحوصله سوزن را عوض کردم. در کمال تعجب دیدم که دیگر نخ پاره نشد. ایراد از سوزن بود! وقت خواب به این فکر میکردم که وقتی در زندگی دچار مشکل میشوم، برای یافتن علت، روی مسائلی تمرکز میکنم که به ظاهر علت مشکل هستند، اما دریغ از اینکه گاهی مشکل دقیقا خود من هستم، مثل سوزن.
#به_قلم_خودم
#آزادنویسی
#جوال_ذهن