مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

گهواره‌ی خرمالو

21 خرداد 1402 توسط منم مثل تو

​آسمان امروز هم خوش‌سلیقه است.قسمتی به رنگ کبود و قسمتی،آبی با ابر های سفید پنبه ای.درخت انار همسایه نگاهش را  پشت گل‌های خندانش نقاشی کرده است.باد گهواره‌ی خرمالو‌های نارس کوچک را،تکان می‌دهد و باران لالایی‌ ملایمی زمزمه می‌کند.

گفته بودم عاشق هوای ابری ام .اما امروز خسته ام و دلتنگ.مثل دختر بچه ای که عروسکش را خانه‌ی مادربزرگ جا گذاشته است.

دخترم را بهانه می‌کنم‌،به همسرم پیشنهاد می‌دهم به پارک برویم اما استقبال نمی‌کند؛و من دلتنگ تر می‌شوم.اما دخترم آنقدر بهانه می‌گیرد که بالاخره راضی می‌شود.وقتی ماشین توقف می‌کند، من نیستم که پیاده می‌شوم؛دخترک پنج ساله‌ای با شور و هیجان پا به پا‌ی دختر و پسرم به طرف توت های قرمز می‌دود.دست ها و صورتشان رنگی می‌شود.به طرف ماهی های قرمز می‌روند و با ذوق ان‌ها را به هم نشان می دهند‌. پله ها را چند بار بالا و پایین می‌روند و و با صدای بلند می‌شمارند:یک ،دو،سه …..

به خانه که برمی‌گردم دخترک وجودم زودتر از من خوابش می‌برد.خوابی به شیرینی روزهای خوش گذشته!

#به_قلم_خودم

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس