بلوطهای جانباز
#بانوان_زینبی
#به_قلم_خودم
بغض مثل یک شی بزرگ در گلویم خانه کرده است. برای چندمین بار میشکند و سیل اشک از چشمانم جاری میشود. دلم برای تکتک کودکانی که قربانی مین شدهاند میسوزد. چه رنجی! بمبارانهای هوایی و رگبارهای پیدرپی، دیدن اجساد عزیزان، گرسنگی و تشنگی و آوارگی. خدای من، چه بر سرتان گذشته است! جنگ را ندیدم، اما جنگ را برایم به تصویر کشیدی. واژهها را گم کردهام. نمیدانم چگونه احساسم را در برابر این همه رنجی که متحمل شدهای، بیان کنم. فکر میکنم درختان بلوط تیرباران شده، چغالوند و دشتهای تکهپاره از بمبارانهای هوایی، چشمههای رنگین شده از خون، خانههای ویران، مزراع آتش گرفته، آسفالتها تکهتکه و تکتک سنگهای مناطق مرزی جانبازانی هستند که بیصدا برایمان، جنگ را روایت میکنند.
زنان گورسفید و آوهزین برایم سمبل صبر و استقامت شدهاند. کودکانشان زاده و بزرگ شدهی جنگاند. مگر ما کپی شده از نسل شما نیستیم؟ چرا هیچ چیز ما شبیه شما نیست؟ به هر بهانهای، با هر رنجی خم میشویم و میشکنیم.