مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

بلوط‌های جانباز

28 مرداد 1403 توسط منم مثل تو

​#بانوان_زینبی 

#به_قلم_خودم 
بغض مثل یک شی بزرگ در گلویم خانه کرده است. برای چندمین بار می‌شکند و سیل اشک از چشمانم جاری می‌شود. دلم برای تک‌تک کودکانی که قربانی مین شده‌اند می‌سوزد. چه رنجی! بمباران‌های هوایی و رگبارهای پی‌در‌پی، دیدن اجساد عزیزان، گرسنگی و تشنگی و آوارگی. خدای من، چه بر سرتان گذشته است! جنگ را ندیدم، اما جنگ را برایم به تصویر کشیدی. واژه‌ها را گم کرده‌ام. نمی‌دانم چگونه احساسم را در برابر این همه رنجی که متحمل شده‌ای، بیان کنم‌. فکر می‌کنم درختان بلوط تیر‌باران شده، چغالوند و دشت‌های تکه‌پاره از بمباران‌های هوایی، چشمه‌های رنگین شده از خون، خانه‌های ویران، مزراع آتش گرفته، آسفالت‌ها تکه‌تکه و تک‌تک سنگ‌های مناطق مرزی جانبازانی هستند که بی‌صدا برایمان، جنگ را روایت می‌کنند.

زنان گورسفید و آوه‌زین برایم سمبل صبر و استقامت شده‌اند. کودکانشان زاده‌ و بزرگ شده‌ی جنگ‌اند. مگر ما کپی شده از نسل شما نیستیم؟ چرا هیچ چیز ما شبیه شما نیست؟ به هر بهانه‌ای، با هر رنجی خم می‌شویم و می‌شکنیم.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس