دختر
موهای دخترم را شانه کردم.در حال بافتن موهایش برای چندمین بار گفت :《 دعا میکنم نینی دوستت دختر باشه!》
آمین بلندی به دعایش گفتم و بلند شدم تا برای رفتن به جشن تعیین جنسیت آماده شوم.
در را که قفل کردم ،نگاهم به عروسکش افتاد.پرسیدم:《سرمه خانوم هم با ما به جشن میآید؟؟》
با خنده جواب داد:《میخوام سرمه را بدم به نینی .》و زودتر از من از پله ها پایین رفت.
آرام و قرار نداشت که زودتر بفهمد جنسیت بچه چیست. با ترکیدن بادکنک و ریزش پولک های صورتی و پخش آهنگ دختر انتظارش به پایان رسید.با شادی بالا پرید و گفت :《خدا جونم ممنون که دعای منو قبول کردی》
نگاهم به شادی و لبخند دخترم بود و متوجه اطراف نبودم.ناگهان با صدای بلندی سرمان را بلند کردیم.پدر جنین با لگدی به دکور جشن خانه را ترک کرد.مادر در حالی که اشک در چشمانش حلقه شده بود زمزمه میکرد:《مطمنم اشتباه شده》
حواسم را به دخترم دادم که بهت زده ایستاده بود .دستانم را برای بغل کردنش باز کردم.سُرمه از دستانش افتاد و اشک چشمانش جاری شد.
در حال ترک خانهی دوستم به این موضوع فکر میکردم که برای پاک کردن این خاطرهی بد،چقدر باید برنامهریزی کنم؟؟؟؟
#به_قلم_خودم
#تربیت_فرزند
#فرزند
#تعیین_جنسیت
#دختر