مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

پدر

03 آذر 1402 توسط منم مثل تو

​نزدیک کوچه که شدم ،مکث کردم.همه‌ی وجودم را چشم کردم تا مثل گذشته ببینم که در آستانه‌ی خانه مشغول تعمیر ماشین هستی.

قدم در کوچه گذاردم. نبودی ؛ امیدم را از دست ندادم و جلو‌تر آمدم.پس کجایی؟

زنگ خانه را فشردم.در بدون پرسش باز شد‌.مثل همیشه به استقبالم نیامدی!

نبودنت مثل جای خالی قاب عکسی روی دیوار، خاطرم را می آزارد.

دیدن کوچ پاییزه‌ی پرندگان مهاجر دلِ تنگم را تنگ‌تر می‌کند.خانه‌ی پدری هنوز بوی نرگس می‌دهد.

برگ های زرد رقص کنان روی زمین می‌افتند.

مثل زاغچه ای که بر خلاف جهت باد پرواز می‌کند،خودم را محکم می‌کنم‌تا بغضم نشکند.

سهم من اما ، از بودنت در آغوش کشیدن سنگ سرد است.

#به_قلم_خودم 

#عکس_تولیدی 

#دلتنگ

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس