مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

در خیالم سرشاری

29 دی 1403 توسط منم مثل تو

​پدر جان! بعد از رفتنت، گویی تمام من به یغما رفته است. آخر تابستان بود که بدون تو یتیم شدم و تو می‌دانی که پاییز نیامد، بعد از تو تمام فصل‌ها زمستان شد. حالم مثل طوفان زده‌ای که پارویش شکسته و قایقش سوراخ شده است. دلم به ارتش تک نفره‌ی تو گرم بود و حالا من با این همه تنهایی چه‌ کنم؟

دلتنگم، برای صدای خنده‌هایت، برای محبت چشمانت، برای صدای گام‌هایت. مدت‌ها از نبودنت می‌گذرد ولی هر لحظه در خیالم سرشاری. 

کجا می‌توانم پناه گیرم وقتی اندوه در جانم ساکن است؟ تا بودی نگذاشتی حسرت چیزی بر دلم بماند اما با رفتنت حسرتی به اندازه عظمت نامت بر دلم ماند. 

#به_قلم_خودم 

#دلنوشته_ای_برای_پدر

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس