مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

دلتنگ پدر

29 دی 1403 توسط منم مثل تو

​دلم گرفته! شاید دچار آن رَگ پنهان رنگ‌ها شده‌ام، آنقدر که در خیالم با ریسمان‌های رنگی همنشینی می‌کنم. بعد از تو دیگر نان ها بوی برکت نمی‌دهند. گویی دیگر انار‌ها عاشق نمی‌شوند. آسمان اندازه‌ی یک گودال کوچک شده و پرندگان راه گم کرده‌اند. دیگر باران نمی‌بارد، باد هو‌هو نمی‌کند. 

چینی دلم شکسته و بعد از تو، “وصله‌ نمی‌شود دگر، این دو هزار و یک ترک…”

ای همه‌ی من، پدر جان! زندگیم سخت محتاج دستان و کلام پر مهرت است و من نبودنت را هیچ پیش‌بینی نمی‌کردم، بیا و بگو با این حجم از نبودنت چه‌ کنم؟

گره که به کارم می‌افتاد می‌گفتی والعصر بخوان. برای تمام دلتنگی‌هایم “والعصر می‌خوانم و تکرار می‌کنم: 

وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ

وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ

وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ”

شادی تمام اموات به خصوص پدرم، صلوات

#به_قلم_خودم 

#دلتنگ_نوشت

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس