روز جهانی مسجد
روبه روی خانهمان باغ ملی بود. درختان سیب و گلابیاش را به یاد ندارم اما جوی آبی که از جلوی خانهی ما میگذشت را خوب به خاطر دارم. خواهرم میگوید خیالاتی شدهام. سقوط درخت گردوی بزرگ باغ، بزرگترین غصهام بود. قرار بود به جای آن بنایی بسازند. دلم برای جوانههای درخت که از زیر آوار پیریزی شدهی ساختمان، راهی به بیرون یافته بودند میسوخت. کمکم ساختمان شکل میگرفت و من پی به عظمت و بزرگی آن میبردم. سقف بنا، که زده شد، اهالی روستا در آن جمع شدند و اولین نماز را در مسجد سرامیک نشده و نوساز، خواندیم. وقتی فهمیدم به جای باغ ملی، مسجد ساخته میشود، قند در دلم آب شد. همیشه زیر پنجرهی جنوبی به نماز میایستادم و از گرمای نور خورشید که روی فرش لاکی تابیده بود، لذت میبردم. برای درس خواندن و دورهمیهای دوستانه جایی بهتر از مسجد سراغ نداشتیم. اولینهای زیادی را در مسجد تجربه کردم، مثل خواندن نماز غفیله. زمان زیادی گذشت تا توانستند دیوارهای زمخت آجری را سرامیک کنند. من و دوستانم با مسجد بزرگ شدیم و قد کشیدیم. روحمان را به خدا گره زدیم و عاشق کتابخانهی کوچکش شدیم. هر سهشنبه با دعای توسل دستمان را روبه آسمان گرفتیم و پنجشنبهها «قَوِّ عَلی خِدمَتِکَ جَوارحی» خواندیم. شبهای قدر قرآن به سر گرفتیم و بهترین تقدیر را از خدا خواستیم. بهترین خاطراتمان را به در و دیوارش آویختیم.
میگویند مسجد خانهی خداست؛ کودکیمان در خانهی خدا گذشت.
31 مرداد ماه، همزمان با سالروز آتش زدن مسجدالاقصی، روز جهانی مسجد گرامی باد.
#به_قلم_خودم
#مسجد