مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

زبان سرخ 

25 اردیبهشت 1403 توسط منم مثل تو

​کلاس مقاله‌نویسی به کندی می‌گذشت. استاد جملات را املا می‌کردند و ما می‌نوشتیم. یادم آمد که هفته‌ی قبل از استاد اجازه گرفتم و از جزوه ایشان عکس گرفتم. مثل کسی که به یک کشف جدید رسیده است، گفتم:《 استاد، اجازه می‌دید فایل عکس‌هایی که هفته‌ی قبل گرفتم را برای استفاده‌ی دوستان در گروه قرار بدم؟》

بدون لحظه‌ای درنگ جواب دادند:《 نه! یک و نیم نمره هم از نمره‌ی شما کم می‌کنم تا بی‌موقع حرف نزنی.》

همین موضوع باعث شد برای بدست آوردن دل استاد محبوبم، تمام آخر هفته را برای مکتوب کردن عکس ها صرف کنم. آنقدر نوشته بودم که جای خودکار روی انگشتانم نقش بسته بود. حین جابه‌جایی صفحات دستم سوخت. صدای زنگ در گوشم پیچید. توده‌ی سیاهی جلوی چشمانم قرار گرفت. سمت چپ سینه‌ام می‌سوخت. درد پشت شانه‌ی چپم امانم را برید. تمام عضلاتم به یکباره منقبض شد. پشت لبم گز‌گز می‌کرد. عرق سرد از ستون فقراتم، پایین آمد. ضربان قلبم که تا کمی پیش‌تر تند و کوبنده می‌زد، رو به خاموشی می‌رفت. می‌دانستم چه اتفاقی در حال رخ دادن است، اما سنکوپ و ایست قلبی برای زخمی که با کاغذ ایجاد شده بود؛ زیادی به نظر می‌رسید.

#به_قلم_خودم 

#چالش_نوشتن

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس