مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

فقط به احترام چادرت 

25 اردیبهشت 1403 توسط منم مثل تو

​فقط به احترام چادرت

اولین بار بود که تنهایی سوار اتوبوس می‌شدم. اتوبوس شلوغ بود، اما چاره‌ای نداشتم و باید قبل از تاریک شدن هوا به خانه می‌رسیدم. بین ردیف صندلی‌ها ایستادم. در دل دعا می‌کردم کاش یکی از مسافران زود‌تر به مقصد برسد تا بتوانم بنشینم. پا‌هایم خسته شده بود.

از همان لحظه‌ی ورودم متوجه نگاه‌های یواشکی کمک‌راننده بودم. دستمالی به گردنش انداخته‌ و دکمه‌های جلوی پیراهنش باز بود. شلوار جین آبی رنگی به پا داشت. روی پیراهنش‌ نماد‌های شیطان‌پرستی خودنمایی می‌کرد. حلقه‌ی در گوشش بیشتر از زنجیر گردنش متعجبم کرد. 

مسیر طولانی بود و مثل اینکه کسی قصد پیاده شدن نداشت. پا‌هایم گز‌گز می‌کرد. نگاه‌‌های گاه و بیگاه کمک راننده اذیتم می‌کرد. حواسم را دادم به طرف پنجره‌. جوان به سمت انتهای اتوبوس آمد. تا لحظه‌ای که از کنارم با یک ببخشید گذشت، نفسم را حبس کردم. حس خوبی نسبت به او نداشتم. 

_خانم بفرمایید روی این صندلی بنشینید.

با تعجب به جوان که یک صندلی کوچک در دست داشت نگاه کردم. تشکر کردم و روی صندلی نشستم. همین که می‌خواست برگردد، آرام زمزمه کرد:《 فقط به احترام چادرت 》

پوشش و ظاهر جوان باعث ترس من شده بود، اما این حرفش آرامم کرد. 

#به_قلم_خودم 

#چالش_نوشتن

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس