مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود

14 اردیبهشت 1402 توسط منم مثل تو

​بعضی حرف ها ،فقط حرف نیستند .شمشیری هستند که تا عمق جان و ذهنت را می درند.بعد از آن شاید زنده بمانی ،اما فقط زنده ای چون هر لحظه که به یاد می آوری حرف هایش را ،این کهنه زخم ،سر باز می کند و تا مدتها در ذهنت خونریزی می کند و تمام خاطرات خوبت و لحظه های زندگیت را به رنگ قرمز رنگ می زند.بعد از آن هر وقت که می خواهی فراموش کنی و حرفهایش را در صندوقچه ای قرار بدهی و پرتش کنی انتهای ذهنت،باز هم بی صدا فریاد می‌زند من هستم .

بعضی چیز ها فراموش شدنی نیستند نه اینکه نخواهیم ؛نمی شود.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس