چقدر خوب که من یک زن هستم!
افکارم که پریشان میشود؛ اتاق و کمدها را به هم میریزم و مثل افکارم، دوباره مرتبشان میکنم. دستمال به دست میگیرم و در ظاهر غبار سطوح را میگیرم، اما در واقع غبار غم از دلم میزدایم.
دلخوریهایم را همراه با سرامیکهای آشپزخانه میسابم.
جاروبرقی را با قدرت روی فرش میکشم و خورههای فکریام را به کیسهای هدایت میکنم، برای دور ریختن.
افکارم را همراه لباسهای شسته شده روی بند پهن میکنم تا هوایی بخورد.
دلم که میگیرد، به جای غصه خوردن، دست به ساختن میزنم. شیرینی و کیک و غذاهای عجیب و غریب که حتی اسم هم ندارند.
گاهی کلافی به دست میگیرم و رویاهایم را رجبهرج با کاموا میبافم.
برای برگرداندن روحیهام، چیدمان خانه را به تنهایی عوض میکنم و فکر میکنم با تغییرات کوچکم چه انتقام سختی از زمانه گرفتم.
چقدر خوب که من زن هستم و برای مقابله با مشکلاتم راه حلهای متنوعی دارم.
#به_قلم_خودم