هنوز بچهای!
هنوز بچهای!
خواهرم 3 سال و برادرم 5 سال از من بزرگتر هستند.انتخابات مجلس شورای اسلامی سال 86 هر دو رای اولی محسوب میشدند.
تبلیغات با شور و هیجان ادامه داشت. در حیاط منزل را که باز میکردیم تبلیغات چاپ شده در انواع اندازهها و قالبها فرو میریخت.
خواهر و برادرم که حسابی در نقش بزرگسالی خود غرق شده بودند؛ مرتب بچه خطابم میکردند! خیلی دوست داشتم من هم بتوانم در سرنوشت و آیندهی کشورم سهیم باشم.
گاهی خودم را در حال نوشتن اسامی مورد نظرم تجسم میکردم ولی بلافاصله عدد 18 در ذهنم پررنگ میشد.کاری به جز آه کشیدن از دستم بر نمیآمد.
چند روز به انتخابات مانده بود.شبکهی تلویزیون را روی اخبار تنظیم کردم. خواهرم با غرور گفت: بچه! تو که نمیتوانی رای بدهی، چرا اخبار را دنبال میکنی؟
بر خلاف همیشه، سکوت کردم و به صفحه تلویزیون خیره شدم.
گوینده گفت:《 هیات دولت لایحه ای با قید دوفوریت به تصویب رساند و بر اساس آن سن رای دهندگان از 18 سال به 15 سال کاهش یافت.》
دیگر صدایی نشنیدم. همهی سرها به سمت من چرخید. با شادی دستهایم را به هم کوبیدم و نگاه معناداری به خواهر و برادرم کردم.چهرهشان دیدنی بود.
به لطف این لایحهی مصوب، من در سن 15 سالگی برای اولین بار پای صندوق رای رفتم.
هرچند این قانون اصلاح شد و سن رای دهندگان دوباره به 18 سال افزایش پیدا کرد و من در انتخابات سال 88 حق رای نداشتم.
#به_قلم_خودم
#اولین_رای
#انتخابات
#خاطره