مه نگار

من و گالیا
  • خانه 

بعد از ۴ درخت بید سمت راست 

23 خرداد 1402 توسط منم مثل تو

​دلتنگ که می‌شوم نگاهی به اطرافم می‌اندازم.دوست ندارم در خانه باشم ولی تازه از نمایشگاه به خانه برگشته ام .دخترم را خواباندم و در اتاق تاریک نشسته ام.نسیمی ملایم دستش را به طرفم می‌گیرد.چشم می‌بندم و با او همراه می‌شوم.

فضا تاریک است.صدای قدم‌هایمان سکوت شب را می‌شکند.کمی دیگر به جایی که دوستش داریم می‌رسیم .عمیق نفس می‌کشم.تا به حال گل آلو را بوییده‌ای؟؟؟کمی تلخ است و خنک.شب که می‌شود من و برادرم به هوای بوییدن عطر گل‌های آلو روانه‌ی خانه خواهرم می‌شویم.آدرس خانه‌اش را داری؟ از در خانه‌ی پدر تا مدرسه راهی نیست.از کنار 5 سال خاطرات دبستان که بگذری،به خانه خاله می‌رسی به پل روی آب نگاهی بینداز.من و دختر خاله هایم را می‌بینی که روی پل بازی می‌کنیم.حالا باید بشماری و از کنار 4 درخت بید به سمت راست بپیچی.راستی یادم رفت بگویم مواظب باش چون از داخل کوچه، آب زلالی می‌گذرد که از قنات سپیدار و زینب تامین می‌شود.از سر کوچه تا خانه‌ی خواهرم را عمیق نفس بکش.یک طرف کوچه خانه است و یک طرف باغ آلو.

زنگ در را که فشار می‌دهیم بلافاصله در باز می‌شود .خواهرم هم به دیدن هرشب ما عادت کرده است.با خنده به استقبالمان می‌آید.

_سلام مهمان می‌خواهی؟

_قدمتان بر چشم.

دستت را به من بده و با من بیا !! 

#به_قلم_خودم

 نظر دهید »

گهواره‌ی خرمالو

21 خرداد 1402 توسط منم مثل تو

​آسمان امروز هم خوش‌سلیقه است.قسمتی به رنگ کبود و قسمتی،آبی با ابر های سفید پنبه ای.درخت انار همسایه نگاهش را  پشت گل‌های خندانش نقاشی کرده است.باد گهواره‌ی خرمالو‌های نارس کوچک را،تکان می‌دهد و باران لالایی‌ ملایمی زمزمه می‌کند.

گفته بودم عاشق هوای ابری ام .اما امروز خسته ام و دلتنگ.مثل دختر بچه ای که عروسکش را خانه‌ی مادربزرگ جا گذاشته است.

دخترم را بهانه می‌کنم‌،به همسرم پیشنهاد می‌دهم به پارک برویم اما استقبال نمی‌کند؛و من دلتنگ تر می‌شوم.اما دخترم آنقدر بهانه می‌گیرد که بالاخره راضی می‌شود.وقتی ماشین توقف می‌کند، من نیستم که پیاده می‌شوم؛دخترک پنج ساله‌ای با شور و هیجان پا به پا‌ی دختر و پسرم به طرف توت های قرمز می‌دود.دست ها و صورتشان رنگی می‌شود.به طرف ماهی های قرمز می‌روند و با ذوق ان‌ها را به هم نشان می دهند‌. پله ها را چند بار بالا و پایین می‌روند و و با صدای بلند می‌شمارند:یک ،دو،سه …..

به خانه که برمی‌گردم دخترک وجودم زودتر از من خوابش می‌برد.خوابی به شیرینی روزهای خوش گذشته!

#به_قلم_خودم

 نظر دهید »

چهل پسین

21 خرداد 1402 توسط منم مثل تو

​چشمانم را می‌بندم .باران نم نم می‌بارد.کاش چهل پسین می‌شد.می‌دانی چهل پسین چیست؟

آخرین چهل پسینی که به یاد دارم مربوط به 15 سال پیش است.همان تابستانی که برای به هدر نرفتن اوقات تابستان ،دار قالی بر پا کرده بودیم.به نظر مادرم هدر دادن تابستان اوج حماقت بود.هر سال بعد از تعطیل شدن مدرسه دار قالی من و خواهرم برپا بود.برای مادرم مهم نبود که به پولش نیاز نداریم.برای تشویقمان دستمزدمان را برایمان طلا می‌خرید.سه روز بود که هر روز با آفتابی داغ و سوزان گره بر تار و پود فرش می‌زدیم عصر که می‌شد ورق برمی‌گشت و هوا بارانی می‌شد با خواهر و برادرزاده ام برای تماشای باران به بیرون از خانه می‌رفتیم .مادرم میگفت باران خمینه. ما را که خیس آب بودیم دعوا می‌کرد.اعتقاد داشت باران خمینه باعث مریضی می‌شود.

روز ها از پی هم می‌گذشت و هر روز عصر باران می بارید.40 روز می‌شد یا نه،خاطرم نیست، فقط حاصل چهل پسین که دشت های سبز و باغات شاداب و کشاورزان خندان بود را به یاد دارم.

امروز روز سوم است که باران بارید.کاش چهل پسین شود!

چهل روز مانده تا محرم.کاش درون ما هم چهل پسین شود و باران ببارد و همه گناهانمان را بشوید. آن وقت به جایش جانمان سبز می‌شود.جانمان که سبز باشد ،می‌شود خانه محبت خدا و اهل بیت(ع)

کاش چهل پسین بشود!!!!

#به_قلم_خودم 

#تولیدی

 نظر دهید »

اسارت همیشه هم بد نیست

01 خرداد 1402 توسط منم مثل تو


امروز هوا ابری است .به نظرم هوای ابری عاشقانه ی زمین و آسمان است.اسمان دلش می‌خواهد زمین را لمس کند اما شرم دارد و باران را واسطه می کند.برایش موسیقی زیبای شرشر باران را می نوازد.گنجشک های همیشه عاشق نیز،با صدای جیک جیکشان به کمک باران می آیند و شوری دلنشین بر پا می کنند.گاهی صدای زاغچه ای مهربان هم به گوش می رسد.خوب که گوش می‌کنم صدای هدهدی از سمت باغ ها به گوش می رسد.زمین گل های نیلوفرش را به سمت آسمان گشوده و لبخندش را پشت سفید و صورتی های نیلوفرانه اش پنهان کرده است صدای زنگوله گوسفندان روستا که به چرا می روند تکمیل کننده موسیقی طبیعت است.
سرم را به سمت آسمان میگیرم.هوای بچگی دارم.همسرم در خانه نیست تا مانع ام شود.روی زمین دراز میکشم و به آسمان خیره میشوم.کمی سرماخوردگی اشکالی ندارد؟به جان میخرم حاصل این دیوانگی را .خدا رو شکر بچه ها هنوز خواب هستند و من فرصت بیشتری دارم برای دیدن آسمان ابری.بوی طبیعت را حس میکنی؟اینجا آسمان نزدیک تر است.خدا هم همین طور.
خدا در میان گل های ریز و زرد رنگ دشت به ما لبخند می زند .پروانه های سحر خیز سفید و آبی قدرت و ظرافت خدا را به رخ جهانیان می کشند چرا که در اوج سادگی پر از زیبایی هستند.دیدن پرندگان که به دنبال دانه ای برای جوجه های بی بال و پرشان در این هوای ابری می رقصند سریال همیشگی روستای دوست داشتنی من است.دیروز که با برادر زاده ام از دشت پوشیده از علف برمیگشتم چشمم به کوه مورد علاقه ام افتاد.نامش احمدپری است میدانی چرا؟؟احمدک بی نوایی برای نجات بز بازیگوشش به بالای کوه رفته و بعد از نجات بز از کوه پرت شد.از آن روز نام این کوه می شود احمدپری.
پسرم می گوید اگر نامش حسین بود یا علی یا کریم و یا اصلا قلی و ….اسم کوه چه می شد؟
اگر دنیای امروز بود و قدرت فضای مجازی بی شک احمد، قهرمان حامی حیوانات و میخ طویله اش که هنوز در دل صخره ی کوه جامانده حسابی معروف می شد.همان بهتر که کوه دوست داشتنی ما همچنان گمنام است چرا که درختان که روزی خیلی زیاد بودند را بی رحمانه در دل آتش هوس یک روزه اشان می سوزانند و گیاهان داروی اش را منقرض کرده اند.همان بهتر که بیشتر از این معروف نشده است .امثال احمد پری اینجا کم نیست مظفرآباد،غیبی کَمانک (با نون ساکن)آقداغ و ….
روستای من را همین کوهای سر به فلک کشیده محاصره کرده اند میدانی اسارت همیشه هم بد نیست.مثل همین اسارت روستا در دامن کوه ها
آب شرب روستا سالهاست از چشمه های زیبای همین کوه ها تامین می شود
به فکر پسرم لبخند میزنم .او فکر می کند که ما با آب معدنی حمام میکنیم .فکر میکنی بی راه می گوید؟
از زیبایی های روستا هر چه بگویم تمام نمی شود.باید بیایی و با چشم ببینی.می آیی؟؟
#به_قلم_خودم
#روایت_زن_مسلمان

 نظر دهید »

 اردیبهشت در بهشت 

01 خرداد 1402 توسط منم مثل تو

در حال مرتب کردن مبل بودم که آسمان در زد؛انگار قطرات کوچک باران برای مهمانی زمین،عجله داشتند که فرصت نکردم در را باز کنم.صدای قدم های کوچکشان می‌آید،می شنوی؟قسمتی از آسمان هنوز آفتابی است.خاصیت باران بهار همین است.غافلگیرت می کند و سر زده می بارد. از روستا دورم ولی فکرم را پرواز می‌دهم تا خود گندم زار.سایه ابر روی قسمتی از دشت سنگینی می کند.
کوه مظفرآباد با آن هیبت دماوند مانندش چشم امید به آسمان دارد.درخت های بادامش تشنه اند!
صدای رعد می آید و باران نقطه چینی می شود از آسمان تا زمین.جوجه بلدرچین ها با عجله به خوشه های سبز پناه می برند.
گوش میکنی ؟صدای شر‌شر باران،بلدرچین و کبک و تیهو ، گاهی هم صدای رعد.زاغچه ای بی پروا در آسمان چرخ می‌زند. کمی همت می‌کنم و از راه خاکی کوه بالا تر می روم همان جا که درخت بید کهنسالی شاخه هایش را بالا گرفته و خدا را شکر می کند.زیر پایش “چشمه کبکی” برای رسیدن به رود پایین عجله دارد.سردت نیست؟سرمایی دلنشین را حس میکنی.بوی جاروی کوهی مستت می‌کند.لاله‌های سفید، روی سجاده‌ی سبزِ دامن کوه، برای نماز شکر قامت بسته اند.آن قرمز آتشین را میبینی؟شفق گلی است.سه سال بود که ندیده بودمش. بوته خارهای گون و چراغی در تمام مسیر به چشم می خورند.کتیرای پر خاصیت بخواهی باید سراغ گون و چراغی بیایی.
صدای کبک ها که بلند می شود بوی آویشن سیاه فراموشم می‌شود.اگر آرام باشی میتوانی حرکت سریع آنها را بین بوته ها ببینی.
پونه و پنیر خورده ای ؟بیا تا لقمه ای برایت بگیرم.بی نظیر است.
سیاه چادر عشایر از دور پیداست.خوشا بحالشان .اردیبهشت را در بهشت می گذرانند. دیدن رنگین کمان ذوق زده‌ام می کند تا گندم زار می‌دوم .جوجه بلدرچین ها می‌خوانند.دستم را روی خوشه ها میکشم قطرات باران دستم را خیس می‌کند.نفس بکش .باور کن هوای اینجا دارو‌ست.
راستی گفته بودم عاشق هوای ابری ام حتی اگر باران نبارد؟ مگر از روز ابری امیدوار تر هم داریم ؟تمام اهل زمین امید به رحمت خدا دارند
خدا را شکر که امروز ،روز میلاد خانم فاطمه معصومه(س)باران رحمتش را نازل کرد.
روز همه دختران سرزمینم و دختر نازم مبارک 😘 🌹 🌹
#روز_دختر
#به_قلم_خودم
#روایت_زن_مسلمان

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • ...
  • 37
  • ...
  • 38
  • 39
  • 40
  • ...
  • 41
  • ...
  • 42
  • 43
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مه نگار

گالیا،نام منِ دیگر است که به تازگی با او دوست شدم . اخلاق گالیا شبیه به منِ ۱۵ سال پیش است .دیروز گالیا را از میان کتابی که می‌خواندم پیدا کردم و از او دعوت کردم تا مثل سابق با من زندگی کند.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • من

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس